سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از محبوب ترینِ کارها نزد خداوند متعال، زیارت آرامگاه حسین علیه السلام است . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

اطلاعات

تاکید ویژه رهبر انقلاب بر جهاد اقتصادی و بازخوانی سخنان ایشان درباره ماهیت کلمه جهاد این موضوع را عیان می‌کند که ایشان قصد دارند تا مردم را نسبت به موانع و سختی‌های این اقدام آگاه کنند؛ اقدامی که در‌‌ همان ابتدای طرح شدن و حتی قبل از اینکه به اجرا در بیاید، با دشمنی‌های فراوانی روبرو شد و حتی به گفته مسئولان، ستادهایی برای ایجاد فتنه اقتصادی در سراسر کشور ایجاد شد.

«اصلاح الگوی مصرف»، «همت مضاعف و کار مضاعف»، «جهاد اقتصادی»؛ این‌ها نام‌هایی هستند که رهبر معظم انقلاب برای سال‌های اخیر برگزیده‌اند و مسئولان و مردم را به برنامه‌ریزی و اقدام در مسیر تحقق آن فراخوانده‌اند. نگاهی به نامگذاری سال‌ها تا به امروز و مقایسه آن با سال‌های اخیر نشان از یک هدفگذاری دقیق و هدفمند از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌های اخیر برای ارائه الگوی پیشرفت ایران اسلامی دارد؛ البته در سال‌های پیشین هم ایشان با ارائه الگوهایی نظیر «پاسخگویی مسئولین» چنین برنامه مدونی را برای مردم و مسئولان ارائه کرده بودند اما این مساله در سال‌های اخیر پررنگ‌تر شده و حکایت از تاکید ویژه مقام معظم رهبری بر بهبود شرایط زندگی مردم و پیشرفت کشور دارد.
این موضوع از آنجایی اهمیت می‌یابد که حوادثی که در سال 88رخ داد، زمینه‌ساز نوعی خدشه در روند اجرایی کارهای کشور و کسب و کار مردم شد؛ تا جایی که رهبر انقلاب برای جبران تمامی خساراتی که فتنه 88بر روند تعالی و پیشرفت کشور وارد کرد، سال 89را سال همت مضاعف و کار مضاعف ناگذاری کردند تا مردم و مسئولان که توانسته بودند دوران سخت فتنه را با موفقیت پشت سر بگذارند، اکنون خود را آماده جبران ضررهای ناشی از آن کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نام امسال را هم بنا به سنت این چند سال، به سوی زندگی مردم و جامعه ایران سوق دادند و با اعلام سال «جهاد اقتصادی» همگان را متوجه مسئولیتشان در برابر آینده ایران عزیز کردند؛ آینده‌ای که تحقق سیاست‌های کلی چشم اندار 20ساله در سال 1404 تنها بخش کوچکی از آرمان‌های بلند مردمان این سرزمین است.
جهاد در کلام «آقا»
اکثر کار‌شناسان بر روی این موضوع اتفاق نظر دارند که نام‌های سال که از سوی رهبر انقلاب انتخاب می‌شوند، دارای جزئیات و ظرایفی هستند که توجه ویژه به آن ضروری است و می‌تواند زمینه‌ساز تحول‌های جدی و گوناگون در عرصه خدمت‌رسانی به مردم باشد. به عنوان مثال، سال گذشته برخی عنوان کردند که به جای عنوان «همت مضاعف و کار مضاعف» می‌شد یکی از کلمات را حذف کرد و از عبارت «همت و کار مضاعف» استفاده کرد اما بعدا مشخص شد که علت تکرار کلمه مضاعف در نام سال 89، تاکید ویژه مقام معظم رهبری بر همت و تلاش مردم برای جبران ایراداتی بود که در سال 88 و در حین فتنه ادامه مطلب...

  
  

باید بیشتر بشناسمش!

باید بیشتر بشناسمش

اوایل آشنایی بود،خانواده ام میگفتند با ی مصدوم شیمیایی زندگی کردن بسیار سخته،جواب رد بده،دیگه داشتم مایوس میشدم،آخه دلم راضی بود به وصلت،ی شب با خدا حرف زدم: خدایا منکه همه جوانبو بررسی کردم از نظر عقلی،منطقی،عاشقی،هم کفوی،اخلاق و رفتار،چند ماه شد،خسته شدم جوابم بده خانواده ام مخالف هستند با این وصلت!!!   راستش سختیهاش مهم نبود،تو همون آشنایی ترس عجیبی تودلم اومد،آخه حاجی اون موقع ها میگفت: ممکنه بعد ازدواج ی روز نفسم تنگ بشه و زود و دیر به دوستای شهیدم ملحق بشم،(این حرفا برای ی دختر جوون تو دوران آشنایی خیلی سخت حالشو منقلب میکنه،ولی حقایقی بود باید حرفش زده میشد) اون شب که با خدا حرف زدم مرور کردم مطالب آشنائیمونو،به خدا گفتم خودت بدون احساساتی شدنم، راه بزار جلوی پام! اونشب خواب دیدم به درختی محکم تکیه دادم پراز میوه و تو آرامش خوبی هستم،داشتم کتابی میخوندم !  شب بعد همون خوابو دیدم،ولی در حین خوندن کتابم،یه رهگذری اومد گفت:اگر امکان داره شما جای دیگه بشینید، بی اختیار رفتم زیر ی درختی دیگه نشستم،سایه خوبی داشت،ولی بعد مدتی دیدم میوه های خشکی داره و برگ ها ش تازه نیست و تکیه دادنم بهش سخت شد!   از خواب پریدم و زاز زار گریه کردم ،مادرم یهو وارد اتاق شد با دیدن این صحنه بغلم کرد و گریه ام زیاد شد و ... همین شد مادرم پدرمو راضی کرد به وصلت،الان دو فرزند دختر و پسر داریم خدارو شکر حاجی هنوز ستون خونمون هست،بچه های خوبی دارم ... خوشحالم از زندگیم ،اگه ی روز حاجی آخرین نفس رو بکشه باز راضیم به رضای خدا!                                 برگرفته از خاطره همسر جانبازی که همراه یارش(مصدوم شیمیایی جناب احمدی) سال 88 به زیارت منطقه شلمچه آمده بودند.


  
  

                                                                                محاکمه در تهران

جدایی نادر از سیمین را می توان در زیرگونه درام دادگاه اجتماعی قرار داد که البته وجه اجتماعی آن بارزتر می باشد. نمای آغازین فیلم در دادگاه گواهی بر این مدعاست. دادگاه نادر و سیمین، نادر و راضیه را می توان قرینه هم قرار داد.

  فیلمنامه تلاش دارد، تا برای رفتار کاراکترها پیش زمینه ای نشان دهد، تا رفتار کاراکترها منطقی جلوه کند، به طور مثال سرسختی نادر را مبنی بر اینکه پولی بابت عملی که انجام نداده پرداخت نمی کند یا به عبارت بهتر اینکه پول زور به کسی نمی دهد، در سکانس پمپ بنزین مشاهده می کنیم که دختر نوجوان خود را وادار به پس گرفتن انعام پرداختی می کند.در جایی دیگر به دختر نوجوان توضیح می دهد که مفهوم گارانتی را از طرف او قبول کند، هر چند باعث کسر نمره اش است. یا برای قبول نکردن پول در پایان از طرف راضیه و جنبه اعتقاد مذهبی او، زمینه سازیهای بسیار صورت گرفته از جمله در صحنه سوال کردن وی درباره مشروع بودن شستشوی پیرمرد از طرف وی.                                           

از طرف دیگر با مفهوم عدم قطعیت در پایان فیلم در مطمئن نبودن راضیه از اینکه آیا سقط جنین به خاطر هل دادن از سوی نادر می باشد یا به خاطر تصادف با ماشین،که مفهوم مورد علاقه تکراری در کارهای دیگر فرهادی از جمله درباره الی و شهر زیبا می باشد.که این عدم قطعیت از مشخصه های سینمای مدرن است، و به نوعی اقتباس مفهومی از آگراندیسمان آنتونیونی می ماند.

 فیلمنامه نسبتا" سنجیده می باشد اما ضعفهایی در ان به چشم می خورد از جمله اینکه ترمه با وجود علاقه فراوان به پدر (طوریکه زندگی با او را ترجیح داده است)چرا در صدد بر ملا کردن دروغهای او می باشد. آیا تشخیص اینکه نادر از موضوع بارداری راضیه باخبر است یا نه را به بیننده واگذار کنیم، بهتر نیست تا اینکه از زبان ترمه بشنویم. آیا این امر نمی توانست تردید نسبت به مقصر بودن نادر که مورد علاقه فرهادی می باشد را افزایش دهد. و بزرگترین نقص اینکه چرا راضیه قضیه دکتر رفتن به خاطر درد ناشی از تصادف که طبعا" می توانست توجیه خوبی برای تنها گذاشتن پیرمرد در آن ساعت روز باشد را پنهان می کند. از نظر من این پنهان کاری هیچ ایده ویژهای ندارد جز اینکه تنها وسیله ای برای پیش بردن درام برای فرهادی می باشد. از طرف دیگر اینکه هر سکانس نقشی در ادامه ماجرا دارد این توقع را ایجاد می کند که حتی به سکانس بازی کودک با کپسول اکسیژن یا پنکه در اتاق با دید ویژه ای نگریسته شود، که من به شخصه فلسفه آن را درک نکردم.

بازیها در فیلمهای فرهادی فوقالعاده است، به جرات می توان گفت بسیاری از بازیگران سینمای ما بهترین بازی خود را در آثار فرهادی ارائه داده اند. در این فیلم با کلکسیونی از بازیهای ماندگارمواجه هستیم، شهاب حسینی همچون خیلی از فیلمهای اخیرش فوقالعاده است، ساره بیات و بابک کریمی شگفت انگیزند، پیمان معادی مانند درباره الی نشان می دهد که یک شاه بازیگر وارد سینمای ایران شده که ایکاش به جای فیلمنامه نویسی برای فیلمهای بی ارزش(به استثنای کافه ستاره که کپی کوچه میداک است) زودتر به بازیگری روی می آورد. لیلا حاتمی در حد خود ظاهر می شود. حتی این تسلط فرهادی در بازی گرفتن از سارینا و کودک کم سن سال فیلم و پیرمرد نیز مشاهده می کنیم که به حق نیازمند برداشتهای متعدد و وسواسی است که در فرهادی سراغ داریم. دیالوگهای همزمان که در مشاجرات می شنویم، واقعا" حس زندگی را در فیلم جاری می کند. مانند اینکه با دوربینی فوق پیشرفته به طور مخفی از افرادی در شرایط واقعی فیلمبرداری کرده باشند. نماهای کلوز آپ در فیلم بسیارند که تاثیر بازی خوب بازیگران را به خوبی انتقال می دهد.

تیتراژ ابتدایی فیلم در حد کارهای تلویزیونی می باشد، یک موسیقی خوب نیز می توانست لذت تماشای فیلم را افزون بخشد. به شخصه علت عدم استفاده از موسیقی در فیلمهای جشنواره ای ایرانی را درک نمی کنم.

 من به شخصه انتظار کار بالاتری از فیلم قبلی کارگردان با توجه به برنده شدن خرس طلایی برلین داشتم که این توقع برآورده نشد، در هر حال جدایی نادر از سیمین فیلم خوبی در کارنامه فرهادی می باشد، به امید کارهای بهتر از این فیلمساز صاحب سبک.

 


  
  

تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

بله این حقیقتی است که بزرگان ما قبل از ما به آن پی برده و به ما ارث گذاشته اند...
انسان درون خودش رو در شرایط مختلف به راحتی بیرون میریزد البته گاهی انسان به خاطر حفظ برخی منافع و از دست ندادن موقعیتش آبروداری کرده و برخی از نقایص و ضعفهایش را لو نمی دهد اما این کار نمی تواند دوام زیادی داشته باشد و مجبور است در شرایطی طبق سلیقه و اندیشه و سرمایه درونش برخورد کند و این حقیقتی است که در مواردی خیلی به درد می خورد به ویژه برای آنهایی که دست به انتخاب مهم زندگی می زنند تا همسر و شریک یک عمر زندگی رو برگزینند... بگذریم و از عنوان پستم دور نشم...

علت این پستم اقدام یه راننده ی کامیون بود که توی جاده دیدم...
روز یازدهم فروردین که از سمت تبریز، توی راه تهران بودیم فکر میکنم توی اتوبان زنجان-قزوین بود که درحال سبقت از یه کامیون نوشته ی پشت کامیون توجه منو جلب کرد و اونو با صدای بلند خوندم: «شیدای حسینم، مدیون ابالفضل» واقعاً درسته که میگن «هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند» خودم خیلی منقلب شدم اون عزیزی هم که کنار من نشسته بود و توی راه شریک دلخوشی ها و خستگی هایم بود گریه کرد و منم گفتم که این نوشته پشت کامیون بود...

آره، آدمها با حرفی که میزنند، پیامکی که میفرستند، جوری (طوری) که راه میروند، کتابی که میخونند، ماشینی که سوار میشند، شعاری که میدن و به لباس و ماشینشون مینویسند، عکسی که یه اتاق و محل کار و ماشینشون میچسبونند، لباسی که میپوشند، رنگی که انتحاب می کنند، زنگی که برای گوشیشون میزارند، اونجور که مامان باباشون رو صدا میکنند، غذایی که میخورند، و اونجور که غذا میخورند، نقاشی ای که میکشند، مسافرتی که میروند، نگاههایی که میکنند و نگاههایی که نمیکنند، خنده ها و گریه هایی که میکنند، افسوسهایی که میخورند و آرزوهایی که دارند (میون کلام: بزرگی گفته انسانها به اندازه ی آرزوهاشون بزرگند)، رشته ای که انتخاب میکنند، فیلم و سریالی رو که برای دیدن انتخاب می کنند و... خودشون رو برای دیگران معرفی می کنند...

و چه خوبه که آدم همه ی کارهاش و حرکاتش بوی خدا و اهل بیت (ع) و اولیایش رو بده و دیگران رو هم متوجه این حقیقتها بکنه...

من به یه مناسبتی عکس حضرت آقا امام خامنه ای رو به ماشینم زدم و بعد از اون مناسبت دلم نیومد از شیشه ماشین بکنم، دوستی گفت چرا عکس رو برنمیداری، من گفتم چرا باید بردارم، چرا نباید بزارم بمونه، بعضیها عکس بازیگر مورد علاقشون رو میچسبونن، ما چرا عکس عشقمون رو نزنیم، عشقی که خیلی والاست و قابل مقایسه با چیزهای دیگر نیست، عشقی که شایسته است همه دلبسته اش گردند...


  
  

طرحش برای مهدی مقصودی بود. نوشتمش...سوره ق آیه 19 و جاء السکره الموت بالحق...http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04593.JPG
اول براشون چیزی که نوشته بودم خواندم!
http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04618.JPG
خوبی و البته سختی کار این بود که همه نظر می دادند...مهدی مقصودی اول فیلم می گرفتhttp://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04649.JPG
نوبت سعید شد برای فیلمبرداری..داشتم برایش توضیح می دادم چه باید بکند...http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04669.JPG
مهدی مقصودی(آ 4 فرانسه)طرحشو داد...فیلم گرفت...بازی کرد...پوستر هم طراحی می کند بزن زنگو...اینجا بدل از من بازی میکنه...http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04718.JPG
همه نگاه می کنیم...نظر می دهیم...کار گروهی...ولی خیلی زمان بره...http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04741.JPG
این شخص احمد ابراهیمی! عکاس این کار!!! وقتی رفتم عکسا رو دیدم حدود 50 درصد فولو بود! در این عکس هم چون ما مشکل صدا داریم گفتیم میکرفونی را سر چوبی نصب کنیم. منتها میکرفون سعید جواب نداد. میکرفون من هم کوتاه بود!http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04771.JPG
توی هر عکسی که توضیح نمیدن! سعید(روح) و مهدی(پنجاه و دو درصد)...عکاس احمد!پوزخندhttp://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04820.JPG
اینجا مهدی لارویی اشهد را در گوش من زمزمه می کنه...با میکرفون گرفتیم.http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04822.JPG
من میگم دست التماس...
http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04880.JPG
خسته شدم بگیر...
http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04922.JPG
حب نه! گیر کردن به یک شی...
http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC04988.JPG
رفتیم بیرون باید لیوان را می شکستیم! اما امان از آمدن و رفتن آدم ها و ماشین ها! هم به صدای شکستن نیاز داشتیم هم خورده های شکسته شده
http://radiomighat.persiangig.com/miayad/DSC05059.JPG
بابا فوکوس-فولو!
منتظر اکران این فیلم کوتاه باشید...


  
  

سلام.حتما همه ی بر وبچه های عاشق شهادت میدونن امروز روز تولد چه کسیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله،امروز روز تولد حاجی هستش،حاج محمد ابراهیم همت.

از قضا امروز روز تولد منم هستتبسمتبسمتبسم

کاش به برکت قدوم حاجی تو این روز خداوند یه نظر لطفی به ما بکنه.

همون رفیق معرکه ای که دارم امروز صبح اومد پیشم و کادو تولدمو برام اورد.

خیلی خیلی خیلی عالی بود و خیلی خیلی خیلی دستش درد نکنه.کلی زحمت کشیده بود.

میون کادوهایی که بهم داد یه کتاب بود که خیلی خیلی خیلی دلم میخواست بخونمش.درباره شهید همت بود.کتاب معروفیه کساییه که حاجی رو دوست دارن حتما خوندنش.

کتاب:" به مجنون گفتم زنده بمان "

حالا که از حاجی گفتم یکی از خاطرات قشنگشو تقدیم میکنم به همه ی دوستداران شهادت:

      ارتفاعات را تازه پس گرفته بودیم. جاده هنوز در دست آنها بود. اون جور که پیدا بود انگار میخواستند دوباره پاتک بزنند. حاجی

      آمد بالا.گفت:من میخوام امشب اینجا باشم.قرار بود دو تا از گردان ها عمل کنند.می گفت از همینجا هدایت می کنم.هرچی

      می گفتیم:حاجی جون!بیا برو پایین،از اونجا هم میشه.می گفت: نه!. _حاجی،بچه ها می گن مسئله ای پیش اومده.با بی

      میلی بی سیم را گرفت: با اکبر مسئله رو حل کنین. _نه نمیشه خودتون باید باشین. بو برده بود نقشه است . فهمیده بود

      بچه ها برای اینکه بکشندش پایین این کلک را سوار کرده اند.گفت:من پایین بیا نیستم.امشب همین بالا پیش بچه ها میمونم

      هر کاری میخواین بکنین.و بی سیم را خاموش کرد.   


  
  

" ابیار " اسم جمع "بئر " یعنی چاه است . امیر المومنین حضرت علی (ع) هنگام حضور در مدینه منوره چاههای بسیاری را حفر کردند و نخلستانهای بسیاری را کاشته و یا آباد نمودند ...از جمله چاه هایی که امیر المومنین (ع) با دستان مبارک خود اقدام به حفر آن کردند ، "ابیار علی " در شمال غربی مدینه منوره  است . به برکت همین چاهها این منطقه سرسبز ، و بخش بزرگی از سبزی و صیفی جات مدینه از آن تامین می شود که با پسوند "ابیار علی " در مدینه بفروش می رسد ، و جالب اینجاست که تولیدات این منطقه تقریبا اختصاصی آن است . به این معنی که امکان کاشت و برداشت آن در مناطق دیگر یا وجود ندارد و یا اگر هم ممکن باشد محصول آن کیفیتی را که مصحولات منطقه ابیار علی دارد ،‌ندارند . ادامه مطلب...

  
  

بسم الله

سلام.
بعد از تاخیر چندین روزه که دست و دلمان به قلم تخته کلیدی نمی رفت امروز تصمیم گرفتیم تا فضای وبلاگمان را بهاری تر کنیم.

اولا تبریک سال نوی شمسی و عید باستانی و ارزشمند نوروز و رسیدن بهار طبیعت و سال جهاد اقتصادی. ثانیا انشاالله ایام بکام بوده و باشد.
توفیق حضور در مناطق روستایی سیستان داشتم در روزهای آغازین سال نو و الحمدلله فضای با نشاط و سبز روستا جانی تازه بخشید بر جسم خسته ی مان. در روستاست که واقعا می توان درک کرد بهار و رسیدنش را نه در میان این آهن و آسفالت شهر.

واما امروز، امروز 13 فروردین روزی باستانی و داستان دار است. شاید داستانی غم انگیز.
در یکی از سالهای پادشاهی خشایار شاه در چنین روزی یهودیان(شاید صهیونی) خائن رانده شده از روم و پناه آورده ی به ایران و نفوذ کرده در دستگاه پادشاهی حکم اعدام 77 هزار ایرانی که مخالف حمله ی طراحی شده ی یهودیان به روم (با هدف انتقام جویی) بودند با خوراندن مشروب به پادشاه در حال مستی از وی گرفته شد و مردم برای نجات جانشان به دشت ها وکوه ها پناه بردند. و این 13 بدر خاطره ایست از جفای یهودیان در آن روزها و این خروج به قول استاد رائفی پور بیاد ایرانیان آن زمان است و برای این است مبادا آن فاجعه تکرار شود.

فکر می کنم در یکی از گزارشات بی بی سی بود که از اسرائیل تهیه شده بود از جشن بزرگی که در اسرائیل به خاطر این روز گرفته میشه و حضور ایرانیان مقیم اونجا رو هم نشون می داد به بهانه ی 13 بدر اما این ایرانیان غافل بودند از این که آنها به خاطر آن جنایتشان جشن می گیرند و 13 بدر ما نوعی بزرگداشت و یادبود و یهود ستیزیست و اصلا قابل جمع بندی نیستند با آن جشن و پایکوبی.

"در تاریخ یهود (کتاب تلمود) چنین آمده است که در زمان خشایار شاه، معاون یهودی‌اش به نام «مردخای» فتنه‌ای می‌کند تا برادرزاده‌ی خود را به جای همسر شاه، ملکه‌ی دربار کند. این برادر‌زاده‌ی یهودی که با جادو و جنبل خود را در چشم شاه جای کرد، هاداسا نام داشت که سپس نام خود را به «استر» تغییر داد.

او پس از ورود به دربار سعی کرد تا یهودیان را به دربار نفوذ داده و به سمت‌های بالا بگمارد. وزیر خشایار به نام «هامان» از این توطئه آگاه می‌شود، اما بی خبر از آن که این زن برادر‌زاده‌ی مردخای است، علیه مردخای با او صحبت می‌کند.  مردخای که از فاش شدن توطئه‌اش بر علیه خشایار آگاه می شود، فتنه‌ای دیگری تحت عنوان از میان برداشتن مخالفان شاه ترتیب می‌دهد که طی آن هامان و 77 هزار ایرانی دیگر کشته می‌شوند. این واقعه در شب 13 فروردین اتفاق می‌افتد و در روز 13 مردم برای نجات خود به دشت و بیابان فرار می‌کنند."
(از سایت شبهه)

لازم به ذکر است که قبر استر و مردخوای هم اکنون در همدان قراردارد، و در نقشه نیل تا فرات رژیم غاصب قدس (اسراییل) همدان و مقبره‌ی این دو خائن، جزء کشور اسرائئل دیده شده است.

برای اطلاعات بیشتر این مطلب رو مطالعه فرمایید: تاریخچه ی 13 بدر

به امید سرفرازی ایران اسلامی
یازهرا(س)


  
  

پوشیدن لباس زن و آرایش و حرکات زنانه توسط مرد جهت فیلم سازی چگونه است؟

آیت الله فاضل لنکرانی:                                                                                                         

جایز نیست.

آیت الله مکارم شیرازی:

جایز نیست.

آیت الله بهجت:

جایز نیست.

 

حضرت آیت الله تبریزی:

اشکال دارد.

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی:

اشکال دارد.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله:

در دوره آخر الزمان مردان خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان می کنند و زنان بر زین سوار می شوند( خود نمایی می کنند) بر آنها لعنت خدا باد.

مسائل جدید ج3 ص77


  
  

به نام خدا

بن علی سقوط کرد.

مبارک سقوط کرد.

قذافی....؟

آل خلیفه....؟

عبدالله اردنی....؟

ملک عبدالله سعودی....؟

عبدالله صالح....؟

اینها اخباری است که از کشورهای عربی می رسد. واقعا چه خبر است؟ آیا غرب و آمریکا نشسته و نظاره گر سقوط حکومتهای گوش به فرمان خود شده است؟ چرا اوضاع از دست آنها در رفته است؟ آنها که تجربه ایران را در گذشته خود داشتند چرا گذاشتند تا کار به اینجا بکشد؟

واقعیت این است که عده ای در داخل سرزمینهای جهان سوم از ابتدای قدرت گرفتن غرب و تسلطش بر آنها بر این باور بودند که دنیا تحت اراده این قدرتها می چرخد. این باوری بود که ابرقدرتها سعی داشتند بر ذهن مردم جهان سوم فرو کنند و خود نیز به این باور رسیده بودند. اما پیروزی انقلاب اسلامی همه را غافلگیر کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟ این واقعه آنقدر عظیم و غیر قابل انتظار بود که عده ای حتی در همین ایران خودمان باور انقلاب و حرکتی مستقل و خارج از قدرت ابرقدرتها و حتا بر ضد آنا را نداشتند و در مواجهه با این واقعه مدعی شدند که این انقلاب حرکتی انگلیسی است و دست پنهان انگلیس همچنان پشت رهبری و در نتیجه پیروزیهای این انقلاب است. اما انقلاب مسیر پرفراز و نشیب خود را با قدرت و مظلومیت طی کرد و پیش بینیها برای نابودی آن نافرجام ماند. اما غرب که خود را نابودی انقلاب ناکام دید در صدد کنترل و محدود کردن آن برآمد. از اینرو با تحمیل جنگ و انواع و اقسام تحریمها سعی نمود تا ضمن تنبیه مردم ایران که برخلاف اراده آنها قیام کرده بودند، دیگران را از فکر قیام و انقلاب دور کنند. اما سالها و توطئه ها گذشتند تا به سال 88 رسید و عرصه انتخابات محملی شد برای ضربه ی آخر که ضربه از درون است و در چندین کشور به خوبی جواب داد. اما باز هم ناکامی برای ابرقدرتها.

واقعا چه باید می کردند. هر قدمی که بر می دارند و هر توطئه جدیدی که به کار می برند در آخر نتیجه اش پیشروی جبهه پابرهنگان و مستضعفان و عقب نشینی و شکست جبهه زورمندان و ستمگران بود. جنگهای خلیج فارس، واقعه 11 سپتامبر، تحریمهای هسته ای ایران، جنگهای 33روزه و 2 روزه و کودتای مخملی و رنگی و هجمه همه جنبه به ناموس ملت ایران یعنی جمهوری اسلامی.

اکنون سال 2011 است:

 آمریکا و غرب در گیر مشکلات اقتصادی  

غرب و مشکلات فرهنگی

غرب و بن بستی به نام پایان تاریخ

غرب و قدرت گرفتن چین

ژاپن در گیر زلزله و سونامی

آمریکا و غرب در باتلاق افعانستان

آمریکا و غرب و حضوری پرهزینه در عراق

غرب و ایران هسته ای

غرب و عدم کارایی تحریمها علیه ایران

غرب و شکست اسرائیل در جنگهای اخیر

غرب و شکست توطئه علیه لبنان و حزب الله

غرب و چالشی به نام احمدی نژاد

غرب و شکست کودتای سبز مخملی در ایران

غرب سقوط حکومتهای دست نشانده

غرب و بیداری اسلامی

غرب و محبوبیت انقلاب اسلامی در جهان

و حالا هم غرب و انقلابهای مردمی در کشورهای اسلامی(این یکی را کجای دلش بگذارد)

باید به غرب حق داد که گیج و سرآسیمه به هر طرفی مشت و لگد بپراند تا خود را نجات دهد. باید برای این وضعیت فکری قاطع و عاجل پیدا کند. حالا شاید بتواند انقلاب مصر و تونس و لیبی را کنترل کند، با شیعیان بحرین چه کند؟ اینها اگر قدرت بیابند و به نسخه دیگری از ایران و حزب الله شوند چه؟ اگر خود را تحت امر ولی فقیه زمان بدانند چه؟ آن وقت جواب شیعیان عربستان و یمن را چه بدهند؟ لابد جمهوری آذربایجان هم می خواهد جمهوری اسلامی داشته باشد؟ بعد از آن باید فکری به حال مسلمانان اروپا کند. موجودیت اسرائیل را چگونه حفظ کند؟ حالا در این گیروواگیر بزند حرف شیعیان درست از آب درآید و امامشان ظهور کند، باید برای همیشه بساط حکومت طاغوتیشان را جمع کرده و بروند. اگر دنیایشان را بگیرند دیگری چیزی ندارند. آنها که آخرت برای آبادی دنیا نابود کرده و به کلی منکر شدند. پس باید این دنیایشان را دو دستی و با تمام وجود بچسبند حتا اگر لازم باشد دو سوم مردم دنیا کشته شوند.

 

اندکی صبر سحر نزدیک است.

 

 

 

ای مردم ستمدیده دنیا،

ای مظلومین فلسطین،

ای مبارزان راه آزادی،

ای مسلمانان دردمند و با غیرت،

ای خون داده های بحرین و یمن،

ما از همه شما دفاع می کنیم و اگر فرمان برسد خونمان را با خونهایتان مخبوط کرده تقدیم ایزد منان می کنیم. دعای ما بدرقه راهتان.

 


  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >