هفت بار به منطقه رفت.
همیشه می گفت:من یکی از صفرهای ارتش بیست میلیونی هستم.
وقتی در شهر به روزمرگی میرسید برای رفتن به منطقه بار می بست .
می گفت: میرم اونجا خودمو پیدا کنم.
بار اخر که میخواست بره منو برد محضر و وکیل خودش قرار داد و گفت: ایندفه بر نمی گردم .
... او برگشت , ولی بعد از 13 سال فقط استخوان هاش!
راوی : همسر شهید علیرضا ذوقی زحمت کش
منبع:شهرگان شهر / سیمین وهاب زادهشب عملیات فتح المبین , بچه ها مناجات می کردند .
هرکس چیزی میگفت , بقیه هم همراهی می کردند .
یکی با صدای گرفته و بغض فریاد زد :
«خدایا نخواه آبروی امام ما بریزد اگر همه ما تکه تکه شویم , آبروی امام مان را حفظ کن»
انگار حرف دل همه را زده بود , صدای گریه بچه ها بلندتر شد .
انا فتحنا لک فتحا مبینا
عملیات فتح المبین
منطقه :جنوب ایلام - شمال خوزستان
تاریخ: 2 تا 1361/1/10
رمز: یا زهرا
هدف: آزاد سازی سرزمین های اشغالی جنوب ایلام و شمال خوزستان
نتایج: آزاد سازی 2400کیلومتر مربع از مناطق اشغالی غرب رود کرخه و جنوب دهلران از جمله موسیان, عین خوش,دشت عباس,سایت های 4 و 5 ,جاده دهلران - اندیمشک- دزفول ,اسارت 15000 تن و کشته ومجروح شدن 4000 تن از نیروهای دشمن , انهدام 361 تانک و نفر بر, 50 توپ , 30دستگاه مهندسی ,18 هواپیما ,غنیمت 320 تانک و نفربر , 165توپ و 500 خودرو
*****
شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش در مورد فتح المبین میگوید:
روی هم رفته بین عملیات هایی که در جنگ تحمیلی انجام شدند بدون هیچ گونه تردیدی
باید بالاترین امتیاز را به فتح المبین بدهیم , امتیاز اخلاص, یک پارچگی, وحدت رزمندگان
اسلام و ید واحده بودن به معنای واقعی . بالاترین امتیاز معنویت و روحانیت حاکم بود .
روزنامه نیویورک تایمز:این خفت بارترین شکست عراق از آغاز جنگ تا کنون بوده است .
عراقی ها تا مرز, کیلومترها عقب زده شدند و سه لشکرشان نابود شد .
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
بله این حقیقتی است که بزرگان ما قبل از ما به آن پی برده و به ما ارث گذاشته اند...
انسان درون خودش رو در شرایط مختلف به راحتی بیرون میریزد البته گاهی انسان به خاطر حفظ برخی منافع و از دست ندادن موقعیتش آبروداری کرده و برخی از نقایص و ضعفهایش را لو نمی دهد اما این کار نمی تواند دوام زیادی داشته باشد و مجبور است در شرایطی طبق سلیقه و اندیشه و سرمایه درونش برخورد کند و این حقیقتی است که در مواردی خیلی به درد می خورد به ویژه برای آنهایی که دست به انتخاب مهم زندگی می زنند تا همسر و شریک یک عمر زندگی رو برگزینند... بگذریم و از عنوان پستم دور نشم...
علت این پستم اقدام یه راننده ی کامیون بود که توی جاده دیدم...
روز یازدهم فروردین که از سمت تبریز، توی راه تهران بودیم فکر میکنم توی اتوبان زنجان-قزوین بود که درحال سبقت از یه کامیون نوشته ی پشت کامیون توجه منو جلب کرد و اونو با صدای بلند خوندم: «شیدای حسینم، مدیون ابالفضل» واقعاً درسته که میگن «هرآنچه از دل برآید بر دل نشیند» خودم خیلی منقلب شدم اون عزیزی هم که کنار من نشسته بود و توی راه شریک دلخوشی ها و خستگی هایم بود گریه کرد و منم گفتم که این نوشته پشت کامیون بود...
آره، آدمها با حرفی که میزنند، پیامکی که میفرستند، جوری (طوری) که راه میروند، کتابی که میخونند، ماشینی که سوار میشند، شعاری که میدن و به لباس و ماشینشون مینویسند، عکسی که یه اتاق و محل کار و ماشینشون میچسبونند، لباسی که میپوشند، رنگی که انتحاب می کنند، زنگی که برای گوشیشون میزارند، اونجور که مامان باباشون رو صدا میکنند، غذایی که میخورند، و اونجور که غذا میخورند، نقاشی ای که میکشند، مسافرتی که میروند، نگاههایی که میکنند و نگاههایی که نمیکنند، خنده ها و گریه هایی که میکنند، افسوسهایی که میخورند و آرزوهایی که دارند (میون کلام: بزرگی گفته انسانها به اندازه ی آرزوهاشون بزرگند)، رشته ای که انتخاب میکنند، فیلم و سریالی رو که برای دیدن انتخاب می کنند و... خودشون رو برای دیگران معرفی می کنند...
و چه خوبه که آدم همه ی کارهاش و حرکاتش بوی خدا و اهل بیت (ع) و اولیایش رو بده و دیگران رو هم متوجه این حقیقتها بکنه...
من به یه مناسبتی عکس حضرت آقا امام خامنه ای رو به ماشینم زدم و بعد از اون مناسبت دلم نیومد از شیشه ماشین بکنم، دوستی گفت چرا عکس رو برنمیداری، من گفتم چرا باید بردارم، چرا نباید بزارم بمونه، بعضیها عکس بازیگر مورد علاقشون رو میچسبونن، ما چرا عکس عشقمون رو نزنیم، عشقی که خیلی والاست و قابل مقایسه با چیزهای دیگر نیست، عشقی که شایسته است همه دلبسته اش گردند...