بخشی از خدمت سربازی را در آبادان بودم. قرار بود
فرمانده سپاه از تیپ بازدید کند. باید گردان را برای رژه آماده میکردند.
یکی از این روزها نوبت ما رسید. به صف شدیم. طبل و شیپور نواخته شد. هوا
گرم، بچهها خسته و بیحال، طبیعی بود که پاها خیلی بالا نیاید.
معاون فرمانده گروهان در جایگاه ایستاده بود و از
ما سان میدید. وقتی به جایگاه رسیدم و به اصطلاح نظر به راست کردیم، ایشان
اگر از رژه راضی میبودند باید میگفتند: «گروهان، خیلی خوب.» اما چون
رژه ما تعریفی نداشت، با همین آهنگ، به جای خیلی خوب، حیف نان گفتند. ولی
بدون معطلی و به صورت غیرقابل انتظاری در جواب او بسیجی صفر کیلومتری که در
صف جلو پا به زمین میکوبید، با صدای بلند گفت: «استوار، بیخیال.» که
تمام فرماندهان در جایگاه زدند زیر خنده و بقیه تمرین لغو شد و گُل از
گُلِ کل گردان شکفته شد.
منبع: کتاب فرهنگ جبهه (شوخ طبعی ها)
بخشی از خدمت سربازی را در آبادان بودم. قرار بود
فرمانده سپاه از تیپ بازدید کند. باید گردان را برای رژه آماده میکردند.
یکی از این روزها نوبت ما رسید. به صف شدیم. طبل و شیپور نواخته شد. هوا
گرم، بچهها خسته و بیحال، طبیعی بود که پاها خیلی بالا نیاید.
معاون فرمانده گروهان در جایگاه ایستاده بود و از
ما سان میدید. وقتی به جایگاه رسیدم و به اصطلاح نظر به راست کردیم، ایشان
اگر از رژه راضی میبودند باید میگفتند: «گروهان، خیلی خوب.» اما چون
رژه ما تعریفی نداشت، با همین آهنگ، به جای خیلی خوب، حیف نان گفتند. ولی
بدون معطلی و به صورت غیرقابل انتظاری در جواب او بسیجی صفر کیلومتری که در
صف جلو پا به زمین میکوبید، با صدای بلند گفت: «استوار، بیخیال.» که
تمام فرماندهان در جایگاه زدند زیر خنده و بقیه تمرین لغو شد و گُل از
گُلِ کل گردان شکفته شد.
منبع: کتاب فرهنگ جبهه (شوخ طبعی ها)
از بچه های خط نگهدار گردان صاحب الزمان (عج) بود. می گفتند یک شب به کمین رفته بود، صدای مشکوکی می شنود با عجله به سنگر فرماندهی می آید و می گوید بجنبید که عراقیها در حال پیشروی هستند.
از او می پرسند: تو چطور این حرف را می زنی، از کجا می دانی که عراقی اند، شاید با نیروهای خودی اشتباه گرفته باشی!
می گوید: نه بابا، با گوش های خودم شنیدم که عربی سرفه می کردند!
از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی
چرا امروز براحتی بر روی خون شهدا راه میرویم و ارزشهای
آنها را فراموش کرده ایم ؟
چرا؟ چرا؟
میدونم مطلبم تکراریه اما ...
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ِ رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاهِ رفته
تکیه دادهام!
زنده یاد قیصر امین پور
پی نوشت:
- بالاخره بعد از مدتی تلاش سایت منتصب به آقا زاده فراری (آینده نیوز) دیروز این پایگاه فتنه فیلتر شد. با تشکر از مسئولان کمیته فیلترینگ