شاید شما هم شنیده باشید که ازدواج، مرگ عشق است و نمونه های زیادی از آدم های دور و برتان را ببینید که شاهد این ادعا هستند. اما فکر می کنید چرا بعد از ازدواج همه چیز این طور سرد و بی رمق می شود و از شور و شوق روزهای اول می افتد؟ چرا عقد کردن برای خیلی ها به معنی دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و روز به روز از هم فاصله گرفتن است؟
دلیل این سردی هر چه باشد، شما می توانید با چند کلید طلایی قفل این روزهای کسل کننده تان را باز کنید.
کلید اول:
عشق، فقط هیجان نیست. پس اگر هیجان یک ارتباط دچار افول شد، به این معنی نیست که عشق بین شما از بین رفته است. به قدری این کلیدی که الآن در دستان شماست، مهم است که به تنهایی می تواند جلوی بسیاری از دلخوری های ما را در روابطمان بگیرد. بیشتر مردم تجربه ای که از عشق دارند این است که سعی می کنند فرد مورد علاقه شان را به هر نحوی از این علاقه با خبر کنند.
با هدیه و توجهات خیره کننده و سورپرایزهای قشنگ، به او نشان دهند که چقدر برایشان عزیز و با ارزش است و هر طور شده او را به سمت خود جذب کنند. اما قطعاً این سیستم نمی تواند پایدار بماند. یعنی بالاخره تمام رفتارها و حرفهای قشنگ و هر آنچه که نامزد شما را تحت تأثیر قرار می دهد تمام می شود. در این جمله شک نکنید. حالا جایی است که هم معشوق مضطرب می شود هم خود عاشق احساس عادی بودن می کند. چاره کار کلید دوم است.
کلید دوم:
ارتباط عاطفی مانند برجی چند طبقه است. هر طبقه ابزار و قوانین خاص خودش را دارد. وقتی به طبقه بالاتر می روید، عمده بار و اثاث لازم برای طبقه اول را باید رها کنید زیرا به جایی با ابزار و اثاث بهتر می روید. کم کم ارتباط ما تبدیل می شود به شیوه ای جالب برای درک هم و البته می دانیم که درک بیشتر همیشه آرامش نمی دهد، گاهی چیزهایی را درک می کنیم که خوشایندمان نیست و بعد از دوران پر سوز و گداز عاشقی، نوبت وقتی می رسد که هر دو شما ظرفیت لازم را برای دیدن نواقص و اشتباهات طرف مقابل دارید. از آن گذشته با هم احساس راحتی و صمیمیت دارید پس با هیجان کمتر هم احساس آرامش می کنید، نیازی به شلوغ کاری اوایل ارتباط ندارید و نباید هم داشته باشید وگرنه هیچ وقت به لذت های عمیق تر و احساس صمیمیت نمی رسید.
زن و مرد باهوش کسانی هستند که حتما به طور آگاهانه مقداری هیجان را در زندگی ایجاد کنند. برای هم هدیه بخرند، گل بفرستند و همدیگر را به یک شام رمانتیک دعوت کنند
برای ورود به مرحله صمیمیت باید مدتی از دوران خوش خوشان ارتباط شما گذشته باشد. کم کم شما با تلفن زدن کمتر و کادو های دیر به دیر تر هم خیالتان از دوست داشته شدن توسط همسرتان راحت است. برای داشتن او لازم نیست تقلای اوائل را انجام دهید زیرا او با شناختی که از شما پیدا کرده شما را به قلب خودش وارد کرده است.
اما آیا ازدواج به معنی مرگ هر نوع هیجان است؟ خیر، زن و مرد باهوش کسانی هستند که حتما به طور آگاهانه مقداری هیجان را در زندگی ایجاد کنند. برای هم هدیه بخرند، گل بفرستند و همدیگر را به یک شام رمانتیک دعوت کنند.
اما در مرحله صمیمیت، یک اتفاق دیگر هم می افتد و آن دیدن عیب های یکدیگر است. اگر کسی خودشناسی نکرده باشد و نواقص خود را ندیده باشد، فقط به عیب یابی از همسرش مشغول می شود و این عامل مضاعفی می شود که در کنار نبود هیجان های اولیه به طور کامل از زندگی دلسرد شود و به طلاق فکر کند.
چاره چیست؟
1- در خودمان بررسی کنیم که چقدر خودمان نواقصی را که در همسرمان می بینیم داریم.
2- بدون کنایه، با حفظ ادب، با رعایت ویژگی های همسر، در موقعیت مناسب و بدون حاشیه رفتن از همسرمان انتقاد کنیم.
3- تحمل و صبر و تعهد. مطمئن باشید کمی که از عمر زندگی تان گذشت همسرتان این نواقص را اصلاح می کند.
کلید سوم
اگر زن و مرد بتوانند از مرحله قبل بگذرند، کم کم پای به مرحله بالاتر می گذارند و آن درک عمیق از یکدیگر است. اما تنها کسانی می توانند به این مرحله برسند که کلیدی طلایی در دست داشته باشند.
کلید طلایی
هر کس به تنهایی وظیفه دارد رشد کند و انسانی شایسته و شاد باشد. همسر هیچ کس وظیفه ندارد که او را رشد دهد و شاد کند یا بار رشد نکردن او را با تلاش مضاعف به دوش بکشد. به این ترتیب همسران می توانند کمک حال هم باشند نه بار اضافه همدیگر.
آخرین طبقه برج
کسانی به طبقه بالای برج زندگی شان می رسند که به خوبی از مراحل قبل عبور کرده باشند. چنین زن و شوهرهایی همدیگر را دوست دارند اما با این حال، گاهی پیش می آید که با هم اختلاف پیدا کنند و دعوایشان شود. رعایت احترام یکدیگر را می کنند علیرغم اینکه شاید نظر هم را قبول نداشته باشند. این مرحله مستلزم گذشت زمان است و در سال های اول زندگی رخ نمی دهد. در این مرحله به قدری پیوند زن و شوهر عمیق می شود که حتی رفتارهای بیرونی آنها و ژست ها و طرز حرف زدن و... آنها شبیه هم می شود.