سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ متکبّری، دوستی ندارد . [امام علی علیه السلام]

اولین عملیاتی
بود که شرکت می‌کردم.

بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع
دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا
بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.

ساکت و بی‌صدا در یک ستون طولانی که مثل
مار در دشتی صاف می‌خزید، جلو می‌رفتیم.

جایی نشستیم.

یک موقع دیدم که یک
نفر کنار دستم نشسته و نفس‌نفس می‌زند.

کم مانده بود از ترس سکته کنم.
فهمیدم که همان عراقی سر پران است.

تا دست طرف رفت بالا، معطل نکردم.

با
قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلوش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.

لحظاتی
بعد عملیات شروع شد.

روز بعد در خط
بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:

«دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست
کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم‌الله
دنده‌هایش خرد و روانه عقب شده.»

از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر
پاک خورده من بوده‌ام!